جدول جو
جدول جو

معنی فاخور آمدن - جستجوی لغت در جدول جو

فاخور آمدن
(دِ رَ / رُو کَ دَ)
لایق آمدن
لغت نامه دهخدا
فاخور آمدن
لایق آمدن شایسته بودن
تصویری از فاخور آمدن
تصویر فاخور آمدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ زَ دَ)
شایسته بودن. سزاوار بودن. لایق بودن. مناسب بودن. متناسب افتادن. موافق افتادن. رفاء. لبق. موافقه. (دهار). وفاق. (ترجمان القرآن جرجانی) :
کم فضولی کن تو در حکم قدر
درخور آمد شخص خر با گوش خر.
مولوی.
لیق، درخور آمدن چیزی با چیزی. (دهار) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(غَ / غِ گِ رِ تَ)
پسند نکردن. (ناظم الاطباء). خوش نیامدن. بد آمدن. خوش نداشتن. نپسندیدن. استبشاع. اعتناف. ناپسند افتادن. مقابل خوش آمدن. رجوع به خوش آمدن شود: افشین را سخت ناخوش و هول آید در چنین وقت آمدن من نزدیک وی. (تاریخ بیهقی). قوم را سخت ناخوش می آید وی را در درجه ای بدان بزرگی دیدن. (تاریخ بیهقی). خداوند، باشد که با خاصگان خوش گوید و ایشان را از آن ناخوش آید. (تاریخ بیهقی ص 61). سخنی که ناخوش خواهد آمد ناگفته به. (تاریخ بیهقی). اسکندر میدانست که دختر را آن حرکت ناخوش آمد. (اسکندرنامه). گفت با پدر اگر سخن بگویم از دو بیشتر نگویم تا شما را خوش آید یا ناخوش. (قصص الانبیاء). امیرنصر خبر یافت، ناخوش آمدش بجهت آنکه بی دستوری بود. (تاریخ بخارا). کاری بیند از کسی که او را ناخوش آید و آن کس رااز آن کار باز نتواند داشت. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
ناخوشت آید مقال آن امین
در نبی که لااحب الاّفلین.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ مَ)
قبول کردن. پذیرفتن. راست پنداشتن. باور کردن:
نشان داده بود از پدر مادرت
ز بهر چه نامد همی باورت ؟
فردوسی.
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناخوش آمدن
تصویر ناخوش آمدن
خوش نیامدن ناپسند آمدن: (خداوند باشد که باخاصگان خوش گوید و ایشان را از آن ناخوش آید)، نامطبوع بودن دلپسند نبودن: (پس تشدیدباحرف راء ناخوش نیاید)
فرهنگ لغت هوشیار